I am very happy with you

بدون عنوان

سلام عزیزه دلم دلم اینقدر برات تنگ شده  دیروز رفتم پیش دکترت ، کلی در مورد تو با هم حرف زدیم ، گفت شش هفته و شیش روزته خاله فریبا هم با من اومد تو رو دید یه نی نی خیلی کوچولو که قلبش تند و تند میزد خیلی خوشحال شدم وقتی واقعا دلم گرم شد که تو هستی  وقتی دکتر ساکت بود یه لحظه ترسیدم ولی بعدش که شروع کرد از تو حرف زدن دلم اروم گرفت خیلی دوست داشتم خودمم ببینمت ولی نشد بابا فریبرز هم کلی سفارش کرده که فیلم بگیریم که اونم بتونه ببینتت ولی اونم نشد  با این حال خیلی روزه خوبی برام بود که وجود تو برام اثبات شد خیلی مواظبتم خوشگلم دوستت دارم یه دنیا   ...
31 فروردين 1395

بدون عنوان

سلام عزیزه دلم چند روزه یه حسه عجیب داشتم تا اینکه امروز 10 فروردین 95 وقتی داشتیم میرفتیم بیرون ، از داروخونه ب ب چ خریدم رفتیم خونه مامان فاطمه وقتی دیدم واقعا دوخط شد شکه شدم باورم نمیشد چند بار رفتم نگاه کردم یعنی من مامان شدم فریبرز بابا  با اینکه چند وقت بود منتظرت بودیم ولی هم من هم بابا فریبرزت ترسیدیم  همه خوشحال شدن تا اخر شب همه فهمیده بودن کلی بهمون تبریک گفتن که سه تا شدیم امروز  که فهمیدم تو رو دارم خیلی خوشحالم -بابا فریبرز نمیدونی که چیکار میکنه   دنیا واسمون یه جور دیگه شده دوست دارم جیر جیرک صدات کنم تا یه اسم خوب برات انتخاب کنیم   خیلی دوستت دارم...
10 فروردين 1395
1